[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 01:47
به یاد می آورم روزی را که با خود می اندیشیدم در میان این همه زیبایی نا زیبا بودن دردی است بس بزرگ و گل نبودن چه بسیار تلخ. میدانم ، میدانم چون تلخ ترین علف ها ناچیزم ، خزان زده گشته ام و تو چون ابرهایی هستی که با نفس بوته های زرد لاله های کنار جاده آمیخته ای و من چون گودالی حقیرم که با دلهره از زیر نگاه تو می گذرم و...